3 لاک پشت 4 |
آدم حرف گوش کن
معلم گفت:(( تو حرف گوش نمی کنی،
همه اش وول می خوری و با چیزای دورو برت ور می روی،
سر جایت بند نمی شوی.
برو آن گوشه رو به دیوار بایست
و تا وقتی که نگفته ام رویت را بر نگردان .))
و این شد که من آن جا ایستادم ، ایستادم تا شب شد .
بی هیچ ناله و اشکی ،
تا همه به خانه رفتند ،
فکر می کنم معلم یادش رفته بود که من آن جا ایستاده ام .
روز بعد جمعه بود و تمام روز تعطیل را آن جا ماندم ،
و شنبه اولین روز تعطیلات تابستانی بود
و خب من باز هم آن جا ایستادم .
تمام ماه های گرم تیر و مرداد و شهریور
در حالی که واقعاً سعی می کردم گوش به حرفش بدهم
درست همان جا ایستادم تا مهر ماه رسید
و از ـ بد شانسی ـ مدرسه را تعطیل کردند،
در و پنجره ها را تخته کردند
و به محل دیگری ، به آن شهر، اسباب کشی کردند .
به این ترتیب چهل سال تمام است که من این جا ایستاده ام
در تاریکی و گرد و خاک و صداهای غژاغژ دور و اطراف
همچنان منتظرم که معلم بگوید:(( رویت را بر گردان))
شاید منظور او واقعا این نبود ،
اما من...... من آدم حرف گوش کنی هستم .
##################################
از کتاب : من و دوست غولم
نویسنده : شل سیلور استاین
ترجمه از : منیژه گازرانی
*از امروز به بعد انشاالله میخوام برا تون زندگی نامه ی چند تا از دانشمندان رو بنویسم تا با بعضی از اون ها آشنا بشیم*!!!!!!!
¤ نویسنده: سحر